سلام بر آنهایی که از نفس افتادند، تا ما نفسی بکشیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم‌نکنیم و به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم، سلام بر همه آنهایی که رفتند تا به یادگار بمانند و نماندند تا بمیرند. پس بسم‌رب‌الشهداء‌والصدیقین.

شهدا دقیقا همان نقطه تا ابد ماندگار این تمدن و انقلاب اند، کسانی که با شجاعت و دلیری، تمام قد در برابر تجاوز به خاک مملکت اسلامی خود ایستادگی کردند؛ چون در باور آنها آسمانی شدن نه بال می‌خواهد و نه پر، دلی می‌خواهد به وسعت خود آسمان. این مردان آسمانی بال پرواز نداشتند و تنها به ندای دلشان لبیک گفته و پریدند.

 

یکی از همین لاله های خونین بال، پاسدار رشید لشگر اسلام، راست قامت جاودانه تاریخ شهید مجتبی عابدی سقا است. او که از ۱۴ سالگی در جبهه حاضر شد و در شناسایی عملیات فعالیت می‌کرد، در سیزدهم خرداد سال ۶۷، در سن ۱۹ سالگی منطقه ریشن غرب حلبچه به آرزوی جاودانگی خود رسید و آسمانی گشت.

 

به مناسبت سی و چهارمین سالگرد شهادت شهید غیور، مجتبی عابدی سقا گفت‌و‌گویی را با خواهر زاده او، فرشته خوش‌کلام فارغ التحصیل کارشناسی ارشد معماری از دانشگاه علم و صنعت ایران و مدیر هنرستان صباری ناحیه یک استان قم انجام دادیم:

 

خصوصیات شهید عابدی سقا چه بود؟ 

مجتبی عابدی سقا از سن ۱۴ سالگی به جبهه رفت و ۱۹ سالگی شهید شد. ویژگی بارزش شجاعت و رشادت او بود. بسیار سخاوتمند بود به طوری که هر زمان که از جبهه به مرخصی می‌آمد، سر سفره ای که مهمان نداشت حاضر نمیشد و همیشه میهمان داشت، مهربان، رقیق‌ القلب، رشید و قد بلند بود به طوری که پیکرشان در تابوت جا نمیشد و او را مقداری خم کرده بودند، به قول مادرم بارز ترین ویژگی‌اش مظلومیتش بود، یکی دیگر از خصلت‌های او عشق به شهادت بود، به یاد دارم شش بار در طول حضور در جبهه مجروح شد ولی آنقدر در زمان مجروحیت بی تاب جبهه بود که هر بار قبل از سلامتی کامل، حتی با سرم در دست، از بیمارستان به سمت جبهه فرار می کرد. از هوش نظامی بالایی برخوردار بود و به قول همرزمانش اگر می‌بودند در ردیف شهید حسن باقری بودند.

 

فعالیت‌های انقلابی ایشان چه بود؟

زمانی که قم بود فعالیت های بسیاری داشت، به طوری که خانواده ایشان مرتبا توسط منافقین تهدید تلفنی می شدند که به ایشان بگویید فعالیت‌ها را متوقف کنند واگرنه ترورشان می‌کنیم. ایشان دقیقا چند ماه پیش از پایان جنگ، قبل از پذیرش قطعنامه و بسته شدن آن باب، شهید شد و به آرزویش رسید.

 

 خبر شهادت شهید را چگونه متوجه شدید؟

اولین سالگرد ایشان همزمان شد با ارتحال امام و یک داغ بزرگ به داغ ما اضافه شد.

روزی که خبر شهادتش را آوردند به خاطر دارم که من فرشته ی ده ساله به سمت منزل شهید معماریان می‌رفتم که اموزش نظامی با اسلحه ببینم، بین راه دایی مهدی صبورم با آرامش همیشگی اما صورتی که از غصه سرخ شده بود، دست گذاشت روی شانه ی من و خواهرم، گفت حالا امروز برگردید و کلاس نروید.

یادم می‌آید که پدربزرگم، بی صدا شکست و تا سالها قدرت در شهر و بین مردم ماندن را نداشت، پناه برد به تنهایی، بیابان خدا و کشاورزی کردن، تنها اشک ریخت تا کسی شکستن و گریستنش را نبیند.

شبی که پدربزرگ من به رحمت خدا رفت یکی از همکارانم خواب دیده بود که شهید عابدی سقا با لباس بسیجی و شهدای دیگر با لباس سفید به استقبال پدر بزرگم آمده بودند.

مجتبی عابدی سقا به دلیل اینکه قامت بلندی داشته و ورزیده بود، پیکر بسیاری از شهدایی را که در مناطق عملیاتی خاک عراق جا مانده بودند را با خودش به ایران اورد، به نقل یکی از خانواده‌های همرزمانش شهید عابدی به دلیل اینکه شادی را به قلب بسیاری از خانواده های شهدا بخشید و پیکر شهیدانشان را به وطن بازگرداند، همین امر باعث شد پیکر ایشان در خاک عراق نماند و به ایران بازگردد.

 

از دایی گرامی، شهید عابدی سقا چه به یادگار دارید؟

خوش خط نوشتن را ایشان به من یاد داد. دستانش را به خاطر دارم که من چقدر دوستشان داشتم، بعدها یکی از بستگان به من گفت دستانت شبیه دست مجتباست، من چقدر دوست داشتم با این دستها کارهای خوب کنم.

و شعریست که من از یادداشت های ایشان آموختم:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.

 

قسمتی از متن الهی نامه:

اما کربلا، عزممان جزم است و اراده‌مان استوار قصد دیدارت را کرده ایم با آب دجله و فرات وضو ساخته ایم، نماز عشق را به جا آورده‌ایم، حسین جان به مادرت زهرا(س) متوسل گشته‌ایم در خانه ننشسته ایم که هوای دیدارت را بکنیم و توقع داشته باشیم که کور دلان صدامی خود به خود از سر راه دیدارت کنار بروند با شجاعت‌های بی مانند با سلحشوری‌ها با گذشت و ایثار تا سر حد نثار جان و با خونمان راه دیدارت را هموار کرده ایم.

و دشمنان کور دل را به خواری و ذلت نشانده ایم لحظه دیدارمان کربلا، چه با شکوه خواهد بود حسین جان آنقدر فریاد هل من ناصر ینصرنی ات نافذ بود و آنچنان تنهایی ات در آن تفتیده دشت برهوت دلمان را به آتش کشید که اکنون در لبیک به ندای رسای رسولان همه صعب ها و سختی ها را با لذت ایثار بر دوش خواهیم کشید.

اِلهی رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا

مجتبی عابدی سقا-اندیمشک-

سه شنبه ۶۶/۱۰/۲۲

 

 

 

 

 

 

  • نویسنده : مبینا علی‌حیدری