به گزارش آماج خبر به نقل از اقتصادنیوز، جنگ در اوکراین، با واکنش گسترده در سطح جهان همراه شده است. این بزرگترین جنگی است که اروپا پس از سالهای بعد از جنگ سرد در حال تجربه آن است. این در حالی است که پس از سه دهه برقراری صلح در اروپا، اکنون قاره سبز درگیر وقایع هولناکی شده که برای مدتها در تصور بسیاری نمی گنجید.
استفان والت، نظریهپرداز بهنام روابط بینالملل استاد روابط بین الملل در دانشگاه هاروارد با انتشار یادداشتی در نشریه فارین پالیسی با عنوان «راهنمای نظریه روابط بینالملل برای جنگ در اوکراین» با بررسی نظریههای رایج در حوزه روابط بینالملل تلاش داشتهاند عیار این نظریهها را در پرتو جنگ اوکراین بسنجند.
اکوایران پیش از این بخش اول این یادداشت را با عنوان «درسی که آلمان پست مدرن از جنگ اوکراین گرفت» منتشر کرده است. بخش دوم و پایانی آن در ادامه ارائه میشود:
*تصورات اشتباه و خطای محاسباتی
درک رویدادهایی که بدان اشاره شد بدون در نظر گرفتن نقش تصورات اشتباه و خطای محاسباتی غیرممکن است. نظریات رئالیستی در اینجا کمتر به کار میآیند، چرا که تمایل دارند دولت ها را به عنوان بازیگرانی کم و بیش منطقی نشان دهند که منافع خود را با خونسردی محاسبه میکنند و به دنبال فرصتهایی برای بهبود موقعیت نسبی خود هستند.
حتی اگر این فرض درست باشد، دولتها و شخص رهبران همچنان با اطلاعات ناقص عمل میکنند و به راحتی میتوانند تواناییهای خود و تواناییها و واکنشهای دیگران را به نادرست ارزیابی کنند. حتی زمانی که اطلاعات فراوان باشد، ادراکات و تصمیمات همچنان میتوانند به دلایل روانشناختی، فرهنگی یا بوروکراتیک جهتگیرانه باشند. در دنیایی نامطمئن که پر از انسانهای ناقص است، راههای زیادی برای ادراکات نادرست وجود دارد.
بهویژه، ادبیات گسترده پیرامون ادراک نادرست -بهویژه کار مهم رابرت جرویس فقید- حرفهای زیادی درباره این جنگ برای گفتن دارد. اکنون آشکار است که پوتین در چندین بعد اشتباه محاسباتی کرده است: او درباره دشمنی غرب با روسیه اغراق کرد، اراده اوکراین برای پایداری را به شدت دست کم گرفت، در توانایی ارتش خود برای به دست آوردن یک پیروزی سریع و بی هزینه دچار مبالغه شد، و نحوه واکنش غرب را اشتباه خواند.
ترکیبی از ترس و اعتماد به نفس بیش از حد که به نظر میرسد در اینجا در کار بوده، معمولی است. تقریباً درست است که بگوییم دولتها جنگ را شروع نمیکنند مگر اینکه متقاعد شوند که میتوانند به سرعت و با هزینه نسبتاً کم به اهداف خود برسند -هیچ کس جنگی را آغاز نمیکند که از پیش اعتقاد داشته باشد طولانی، خونین، پرهزینه و احتمالاً به شکست ختم خواهد شد.
*یک قمار بزرگ ارزشمند؟
علاوه بر این، از آنجایی که انسانها بدهبستان عموما حس خوشایندی به انسانها نمیدهد، یک گرایش قوی وجود دارد که جنگ را به مثابه امری امکانپذیر بداند که باید در مورد آن تصمیم گرفت. همانطور که جرویس یک بار نوشت: «از آنجایی که حاکم سیاست خود را ضروری میداند، احتمالاً معتقد است که این سیاست میتواند موفق از آب درآید، حتی اگر چنین نتیجه گیری مستلزم تحریف اطلاعات در مورد آنچه دیگران انجام خواهند داد، باشد». اگر صداهای مخالف از فرآیند تصمیمگیری حذف شوند، یا به همه افراد در این حلقه جهانبینی معیوب دیدگاه یکسانی داشته باشند و یا اینکه زیردستان مایل نباشند که به مافوقها بگویند ممکن است اشتباه کنند، این گرایش میتواند تشدید شود.
نظریه چشمانداز، که استدلال میکند که انسانها برای اجتناب از ضرر بیش از رسیدن به سود، مایل به ریسک کردن هستند، ممکن است در اینجا به کار بیاید. اگر پوتین معتقد بود که اوکراین به تدریج به سمت همسویی با ایالات متحده و ناتو پیش میرود -و دلایل زیادی وجود داشت که او چنین فکر میکرد- در این صورت جلوگیری از چیزی که او آن را یک ضرر غیرقابل جبران می داند ممکن است ارزش یک قمار بزرگ را داشته باشد.
به طور مشابه، احتمالاً گرایش به نسبت دادن -تمایل به اینکه رفتار خود را پاسخی به شرایط بدانیم اما رفتار دیگران را به ماهیت اصلی آنها نسبت دهیم- در اینجا در کار است: بسیاری در غرب اکنون رفتار روسیه را به عنوان بازتابی از شخصیت ناپسند پوتین تفسیر میکنند و به هیچ وجه پاسخی به اقدامات قبلی غرب نیست. به نظر میرسد پوتین به نوبه خود فکر میکند که اقدامات ایالات متحده و ناتو ناشی از غرور ذاتی و تمایل عمیقاً بنیادی برای ضعیف و آسیبپذیر نگه داشتن روسیه است و اوکراینی ها مقاومت میکنند زیرا یا گمراهند و یا تحت سلطه عناصر «فاشیستی» قرار دارند.
*پایان جنگ و مشکل تعهد
نظربه روابط بینالملل مدرن همچنین بر نقش فراگیر مشکلات تعهد تاکید می کند. در فضای آنارشیک دنیا، دولتها میتوانند به یکدیگر تعهدهایی بدهند، اما نمیتوانند مطمئن باشند که این تعهدات عملی خواهند شد. برای مثال، ناتو میتوانست پیشنهاد کند که گزینه عضویت اوکراین را برای همیشه از روی میز حذف کند (اگرچه تا هفتههای قبل از جنگ هرگز چنین نکرد)، اما احتمالا پوتین تعهد ناتو را باور نمیکرد، حتی اگر واشنگتن و بروکسل این تعهد را به صورت مکتوب بیان میکردند. معاهدات مهم هستند، اما در نهایت فقط تکههای کاغذ هستند.
علاوه بر این، ادبیات علمی در مورد خاتمه جنگ نشان میدهد که مشکلات تعهد حتی زمانی که طرفهای متخاصم در انتظارات خود تجدید نظر کرده و به دنبال پایان دادن به جنگ هستند، همچنان بر جا خواهد بود. اگر پوتین فردا پیشنهاد عقب نشینی از اوکراین را داده و بر روی انجیلهای ارتدکس روسی سوگند یاد کند که این کشور را برای همیشه به حال خود رها میکند، افراد کمی در اوکراین، اروپا یا ایالات متحده تضمینهای او را کاملا باور میکنند. و برخلاف برخی از جنگهای داخلی، که گاهی اوقات صلح میتواند توسط بیگانگان صاحب منفعت تضمین شود، در این مورد هیچ قدرت خارجی وجود ندارد که بتواند ناقضان آینده را به مجازاتی معتبر تهدید کند. به جز تسلیم بیقیدوشرط، هر توافقی برای پایان دادن به جنگ باید همه طرفها را به اندازه کافی راضی نگه دارد که به محض مساعد شدن شرایط، پنهانی امیدوار نباشند که آن را تغییر دهند یا کنار بگذارند. و حتی اگر یک طرف به طور کامل تسلیم شود، تحمیل «صلح پیروز» میتواند بذر انتقامجویی در آینده را بکارد. متأسفانه، به نظر می رسد که امروز با هر نوع حل و فصل مذاکره فاصله داریم.
*خیانت شاهینها
علاوه بر این، مطالعات دیگر درباره این مشکل -مانند کتاب کلاسیک فرد ایکله، «هر جنگی باید پایان یابد» و سارا کروکو، «صلح به چه قیمتی؟ تقصیر رهبر و سیاست داخلی پایان جنگ» – موانع داخلی را برجسته میکنند که پایان دادن به جنگ را دشوار میکند. میهنپرستی، تبلیغات، هزینههای گزاف و نفرت روزافزون از دشمن ترکیب میشوند تا نگرشها را جزمیتر کنند و جنگها را تا مدتها پس از آنکه یک دولت منطقی ممکن است خواهان توقف آن باشد ادامه پیدا کند.
یک عنصر کلیدی در این مشکل همان چیزی است که ایکله آن را «خیانت شاهینها (تندروها)» مینامد: کسانی که طرفدار پایان دادن به جنگ هستند اغلب به عنوان عناصر غیرمیهنی یا بدتر از آن طرد میشوند، اما تندروهایی که جنگ را بی جهت طولانی میکنند ممکن است در نهایت آسیب بیشتری به ملت وارد کنند. آنها مدعی دفاع از وطن هستند.
من نمیدانم که آیا ترجمه روسی از آن در مسکو موجود است یا خیر. در مورد اوکراین، یک مسئله نگرانکننده این است که رهبری که یک جنگ ناموفق را آغاز میکند، ممکن است مایل نباشد یا نتواند اعتراف کند که اشتباه کرده و آن را به پایان برساند. اگر چنین است، پس جنگ تنها زمانی پایان مییابد که رهبران جدیدی ظهور کنند که به تصمیم اولیه برای جنگ دلبسته نباشند.
*قمار برای رستاخیز
اما یک مشکل دیگر وجود دارد: خودکامگانی که با شکست و تغییر رژیم مواجه هستند ممکن است وسوسه شوند که «قمار برای رستاخیز» را انجام دهند. رهبران دموکراتی که مسئولیت افتضاحهای سیاست خارجی را بر عهده دارند، میتوانند در انتخابات بعدی از سمت خود برکنار شوند، اما به ندرت به دلیل اشتباهات یا جنایات خود به زندان یا بدتر از آن محکوم میشوند.
در مقابل، خودکامگان هیچ گزینه آسانی برای خروج ندارند، به ویژه در دنیایی که ترس از پیگرد قانونی پس از جنگ برای جنایات جنگی وجود دارد. بنابراین، اگر آنها در حال شکست هم باشند، انگیزهای برای ادامه مبارزه و حتی تشدید درگیری دارند، به امید معجزهای که سرنوشت آنها را تغییر دهد و آنها را از سقوط، زندان یا مرگ نجات میدهد. گاهی اوقات این نوع قمار نتیجه می دهد (مثلا بشار اسد)، گاهی اوقات نتیجه نمی دهد (مثلاً آدولف هیتلر، معمر قذافی)، اما تشدید درگیری ها به امید معجزه، میتواند پایان دادن به جنگ را حتی سختتر از آن چیزی کند که ممکن است.
*پوتین را گوشه رینگ نیاندازید
این بینشها به ما یادآور میشود که در مورد آرزوهایمان بسیار بسیار مراقب باشیم. تمایل به تنبیه و حتی تحقیر پوتین قابل درک است، و آرزوی سقوط او به عنوان راهحلی سریع و آسان برای کل آشفتگی وحشتناک کنونی وسوسهانگیز است. اما راندن رهبر مستبد یک کشور مجهز به سلاح هستهای به یک گوشه، صرف نظر از اینکه اقدامات قبلی او چقدر شنیع بوده، بسیار خطرناک خواهد بود.
تنها به همین دلیل، کسانی که در غرب خواهان ترور پوتین هستند یا علناً گفتهاند که اگر روسهای عادی قیام و پوتین را سرنگون نکنند، باید پاسخگو باشند، به طرز خطرناکی غیرمسئول هستند. توصیه تالیراند به خوبی قابل یادآوری است: «از همه مهمتر، جانفشانی زیاد نیست».
*تحریمهای اقتصادی
هرکسی که میخواهد بفهمد چگونه این اتفاق میافتد باید ادبیات تحریمهای اقتصادی را نیز مطالعه کند. از یک سو، تحریمهای مالی اعمالشده در هفته گذشته یادآور توانایی فوقالعاده آمریکا برای «سلاحسازی از وابستگی متقابل» است، بهویژه زمانی که این کشور در هماهنگی با دیگر قدرتهای مهم اقتصادی عمل میکند. از سوی دیگر، تجربه نشان میدهد که تحریمهای اقتصادی به ندرت کشورها را مجبور به تغییر سریع مسیر میکند. شکست کارزار «فشار حداکثری» دولت ترامپ علیه ایران یکی دیگر از موارد بارز این موضوع است.
نخبگان حاکم معمولاً از پیامدهای فوری تحریمها مصون هستند و پوتین از قبل میدانست که تحریمها اعمال خواهند شد و به وضوح معتقد بود که منافع ژئوپلیتیکی در معرض خطر ارزش هزینه مورد انتظار را دارد. او ممکن است از سرعت و دامنه فشار اقتصادی متعجب و ناراحت شده باشد، اما هیچ کس نباید انتظار داشته باشد مسکو به این زودی مسیر خود را تغییر دهد.
*کمیابترین کالا در سیاست
نکته پایانی این که ادبیات علمی روابط بین الملل در مورد وضعیتی که با آن روبرو هستیم حرفهای زیادی برای گفتن دارد. متأسفانه، افراد در مقام و موقعیت قدرت توجه زیادی به آن نمیکند، حتی زمانی که دانشگاهیان آگاه افکار خود را در حوزه عمومی ارائه می دهند. زمان کمیابترین کالا در سیاست است – بهویژه در شرایط بحرانی – و جیک سالیوان، آنتونی بلینکن و بسیاری از زیردستانهای آنها قرار نیست شروع به ورق زدن شمارههای پیشین مجلات International Security یا the Journal of Conflict Resolution برای یافتن چیزهای خوب شوند.
جنگ نیز منطق خاص خود را دارد و نیروهای سیاسیای را آزاد می کند که تمایل دارند صداهای جایگزین را خاموش کنند، حتی در جوامعی که آزادی بیان و بحث آزاد همچنان برقرار است. از آنجا که مخاطرات زیاد است، در زمان جنگ مقامات دولتی، رسانهها و شهروندان باید برای مقاومت در برابر کلیشهها به سختی تلاش کنند، خونسرد و با دقت فکر کنند، از کلیشههای مبهم و ساده پرهیز کنند، و مهمتر از همه، احتمال اشتباه بودن آنها را در نظر داشته باشند. با این حال، هنگامی که گلولهها از لولهها رها میشوند، آنچه معمولاً رخ می دهد، تنگ شدن افق دید، تنزل سریع به شیوههای فکری مانوی خیر-شر، به حاشیه رانده شدن یا سرکوب صداهای مخالف، کنار گذاشتن نکات ظریف و تمرکز سرسختانه بر پیروزی به هر قیمتی است. به نظر میرسد این روند در داخل روسیه پوتین به خوبی در جریان است، اما شکل ملایمتری در غرب نیز آشکار شده است. در مجموع، این شیوهای برای بدتر کردن یک وضعیت وحشتناک است.
- نویسنده : مهشید عبادی
- منبع خبر : اقتصاد نیوز
Thursday, 21 November , 2024